باج . (اِ) باژ که باج و باز و واج و واژ هم گفته میشود، از ریشه ٔ اوستائی وچ
۞ است که در سانسکریت واچ
۞ و در پهلوی واج
۞ یا واجک
۞ آمده است . همین ریشه در لاتینی وکس
۞ و در فرانسه ووا
۞ و در انگلیسی وُیس
۞ شده . باژ به معنی کلمه و سخن و گفتار میباشد. از همین ریشه است کلمات آواز، آوازه
۞ ، آوا
۞ ، گواژ، گواژه
۞ و واژه که امروز بمعنی لغت و کلمه استعمال میشود. (از مزدیسنا بقلم معین ص
253) (برهان قاطع چ معین ). خاموشی باشد که مغان و آتش پرستان در وقت بدن شستن و چیز خوردن و پرستش و عبادتی که معمول ایشانست بجا آورند. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا)
: پرستنده ٔ آذر زردهشت
همی رفت باباژ و بَرْسَم بمشت .
فردوسی .
چو آمدوقت خوان دارای عالم
ز موبد خواست رسم باج و بَرْسَم
بهر خوردی که فرّ و دستگه داشت
حدیث باج و بَرْسَم را نگه داشت
حساب باج و بَرْسَم آنچنانست
که او بر چاشنی گیری نشانست
اجازت باشد از فرمان موبد
خورش ها را که این نیک است و آن بد.
نظامی .