باد
نویسه گردانی:
BAD
باد. [ بادد ] (ع اِ) اندرون ران . (مهذب الاسماء). اصل الفخذ. بیخ ران . درون ران . ومنه حدیث ابن الزبیر: انه کان حسن الباد اذا رکب ، و هما بادان . (منتهی الارب ). درون ران . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
جستن باد. [ ج َ ت َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هبوب . (دهار). وزیدن باد و وزیدن گرفتن آن . (یادداشت مؤلف ).
چشمه باد.[ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: چشمه ای است در جبال بارز کرمان که از او بخار متعفن خارج شود و چون حیواناتی از قبیل ...
چشمه باد. [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 18 هزارگزی شمال خاوری دیزگران و 4 هزارگزی خبگیزه ...
خانچه باد. [ چ َ ] (اِخ ) از مزارات هرات است و قبر امیر عبدالواحدبن مسلم و ابونصربن ابی جعفر هروی کرمانی بدانجاست .(از یادداشتهای مرحوم دهخد...
باد انبوه = کمپرسور هوا در موتورهای تشاری
باد افشار - کمپرسور هوا در موتورهای تشاری
کیسه هوای ایمنی در خودرو ها
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
باد خزانی . [ دِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) منسوب بباد خزان . باد فصل خزان : چو برگ باغ گیرد ناتوانی خبر پیشین برد باد خزانی . نظامی .رجوع ...