گفتگو درباره واژه گزارش تخلف باد نویسه گردانی: BAD باد. (پسوند) مزید مؤخر امکنه : زیرباد. برباد. مجیرباد. دین باد. زیادباد. سایرباد. ابرقان باد. || مزید مؤخر اسماء و آن همان بد (پهلوی پت ) است : آذرباد [ نام موبد ] . گل باد : سپهبد گزین کرد گلباد راچوگرسیوز و جهن و پولاد را.فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه واژه معنی باد کنکو باد کنکو. [ دِ ک َ کو] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به باد کهنکو شود. باد پائیز باد پائیز. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )رجوع به باد خزان ، باد خریف ، بادبز و بادبیز شود. باد در سر باد در سر. [ دَرْ س َ ] (اِ مرکب ) غرور و تکبر و خودبینی . || اندیشه ٔ فاسد. (ناظم الاطباء). باد و دمه باد و دمه . [ دُ دَ م َ / م ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) باد همراه با مه . باد و بفش باد و بفش . [ دُ ب َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کرّ و فرّ و شکوه و جلال : بدین باد و بفش وسر و ریش گوئی سنایی نیم بوعلی سیمجورم . سنایی .و رجوع ... باد و بود باد و بود. [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) روزگار و زمانه . حکیم سنایی فرماید : هرکه چون عیسی از شره بجهداز غم باد و بود خود برهد. سنائی (از شرح ... باد و بوش باد و بوش . [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کرّ و فرّ و شکوه و جلال : ای بسا باد و بوش تکسینان ترت و مرت از دعای مسکینان . سنایی .رجوع به «باد و... باد و بید باد و بید. [ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع )بی فایده و ناسودمند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بی فایده و بی سود. (ناظم الاطباء). هدر : که بهرام د... باد وزیدن باد وزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) برخاستن باد. جریان یافتن هوا. رجوع به باد شود. باد یمانی باد یمانی . [ دِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد منسوب به یمن . ریح یمانیه . یعنی بادی که از جانب یمن آید چنانکه حضرت رسالت پناه صلی اﷲ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۲۳ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود