اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باد

نویسه گردانی: BAD
باد. (اِخ ) (چشمه ٔ...) صاحب مرآت البلدان آرد: در جبالبارز کرمان چشمه ای است که از او بخار متعفن خارج شود و آن چشمه را چشمه ٔ باد مینامند. حیوانات از قبیل طیور و مار و هوام اگر از آنجا عبور کنند میمیرند. (مرآت البلدان ج 4 ص 231).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
باد کنکو. [ دِ ک َ کو] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به باد کهنکو شود.
باد پائیز. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )رجوع به باد خزان ، باد خریف ، بادبز و بادبیز شود.
باد در سر. [ دَرْ س َ ] (اِ مرکب ) غرور و تکبر و خودبینی . || اندیشه ٔ فاسد. (ناظم الاطباء).
باد و دمه . [ دُ دَ م َ / م ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) باد همراه با مه .
باد و بفش . [ دُ ب َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کرّ و فرّ و شکوه و جلال : بدین باد و بفش وسر و ریش گوئی سنایی نیم بوعلی سیمجورم . سنایی .و رجوع ...
باد و بود. [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) روزگار و زمانه . حکیم سنایی فرماید : هرکه چون عیسی از شره بجهداز غم باد و بود خود برهد. سنائی (از شرح ...
باد و بوش . [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کرّ و فرّ و شکوه و جلال : ای بسا باد و بوش تکسینان ترت و مرت از دعای مسکینان . سنایی .رجوع به «باد و...
باد و بید. [ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع )بی فایده و ناسودمند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بی فایده و بی سود. (ناظم الاطباء). هدر : که بهرام د...
باد وزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) برخاستن باد. جریان یافتن هوا. رجوع به باد شود.
باد یمانی . [ دِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد منسوب به یمن . ریح یمانیه . یعنی بادی که از جانب یمن آید چنانکه حضرت رسالت پناه صلی اﷲ...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۲۳ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.