اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باد

نویسه گردانی: BAD
باد. (اِخ ) (چشمه ٔ...) صاحب مرآت البلدان آرد: در جبالبارز کرمان چشمه ای است که از او بخار متعفن خارج شود و آن چشمه را چشمه ٔ باد مینامند. حیوانات از قبیل طیور و مار و هوام اگر از آنجا عبور کنند میمیرند. (مرآت البلدان ج 4 ص 231).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
بادشرط. [ دِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شرطه . باد مساعد. (ناظم الاطباء). باد موافق ، چون شُرْط در اصل بمعنی نشان و علامت است باد مواف...
باد صبا. [ دِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادیست که از مابین شرق و شمال وزد و بادبرین همین است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بادی که...
باد فتق . [ دِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرضی است که خایه بزرگ شود. (غیاث ) (آنندراج ) : بباد فتق براهیم و غلمه ٔ عثمان بدبه ٔ علی موش گ...
باد کار. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ردیف کار. در اصطلاح بنایان ، خط مستقیم افقی کنار بنائی . توازی . موازات . یکباد. همباد. هم طراز. برابر. ...
آتش باد. [ ت َ ] (اِ مرکب ) سَموم . باد گرم .
باد بری . [ دِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخفف باد برین . باد صبا باشد. (اوبهی ). رجوع به باد برین شود.
باد بود. (جمله ) گوئی هیچ نبود. هیچ بود. (آنندراج ) ۞ . رجوع به باد شود.
باد پیش . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادی که از مشرق وزد. (ناظم الاطباء: باد). باد مشرقی را گویند و بعربی قبول خوانند.
باد تند. [ دِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی طوفان و تندباد و گردباد. (آنندراج ). ریح .دعبیة. زِهْلِق . عَصوف . ریح لِباع . (منتهی الارب ).
باد خنک . [ دِ خ ُ ن ُ / ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تغییری که در اواخر ماه تابستان در هوا پیدا آید و سورت گرمابشکند، گویند باد خنک زده است ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۲۳ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.