اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باد

نویسه گردانی: BAD
باد. [ دِن ْ ] (ع ص ) بیابان نشین . رجوع به بادی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
باد جنوبی . [ دِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد منسوب بجنوب : با باد جنوبی شوی جنوبی با باد شمالی شوی شمالی . ناصرخسرو.و رجوع به باد جنوب ...
باد خاستن . [ ت َ ] (مص مرکب ) پدید آمدن باد. انگیخته شدن باد.
باد خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اکتساب هوا کردن . میرخسرو گوید:سحرگه غنچه بنگر بادها خورده ست در پرده بر آن سرخی ّ رو بدْهد ...
باد داشتن . [ ت َ] (مص مرکب ) بهیچ شمردن . بی ارزش داشتن : گر این درخورد با خرد یاد دارسخنهای ایرانیان باد دار. فردوسی .منیژه بدو گفت دل شاد...
باد بهاری . [ دِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی که بموسم بهار وزد : باد بهاری بآبگیر برآمدچون رخ من گشت آبگیر پر از چین . عماره ٔ مروزی ....
باد آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) باستسقای لحمی مبتلا شدن . به ورم آماس دچار شدن . به اَودما ۞ ، اوذیما، اِدِم ۞ گرفتار شدن . آماس و ورم ک...
باد کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تیز شدن روغن و پنیر و جز آن بعلت مجاورت هوا. فاسد شدن . رجوع به باد و بادغد شدن شود. || رنج و محنت...
باد کهنکو. [ دِ ک َ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد کنکو. مرض عرق النسا که در پای مردم پیدا شود. (آنندراج ). || باد کنکو (کهنکو) ماده ٔ ریحی...
باد مغربی . [ دِ م َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی که از جانب مغرب وزد و آن را دبور نیز گویند. رجوع به باد و باد مغرب شود.
بادمفاصل . [ دِ م َ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درد مفاصل . وجع محرک . ریح طیار. درد خله . داءالمفاصل . رتیه . شوصه . رماتیسم . ۞
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۲۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.