باد خوردن . [ خوَرْ
/ خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اکتساب هوا کردن . میرخسرو گوید:
سحرگه غنچه بنگر بادها خورده ست در پرده
بر آن سرخی ّ رو بدْهد گواهی گر نهان دارد.
(از آنندراج ).
۞ خنک شدن در مجاورت هوا. از هوا متأثر شدن . || بمعرض هوا درآوردن ، چنانکه غله ٔ رطوبت یافته یا جامه ٔ پشمین و موئینه : پس از آنکه پارچه ها خوب باد خوردند تا کن و به بقچه به پیچ . رجوع به باد و باد دادن شود. || در تداول گناباد خراسان ،از ریسمانی مخصوص در هوا رفتن و آمدن و آن نوعی بازیست که در ماه نوروز و مخصوصاً سیزده عید اغلب دختران و زنان بدان علاقه دارند.
-
پشت کسی باد خوردن ؛ کنایه از پس از استراحتی تن بکار ندادن : پشتش باد خورده است .