بادرة. [ دِ رَ ] (ع ص ، اِ) بادره . تأنیث بادر. (قطر المحیط). تیزی خشم و شتابزدگی و خطا در قول یا فعل که از خشم پدید آید، یقال اخشی علیک بادرته . (منتهی الارب )
۞ (ناظم الاطباء).تندی یا خطا و لغزشهائی که از انسان هنگام تندی و خشم صادر میشود، یقال : انا اخاف بادرته . (اقرب الموارد). تندی و تیزی در کارها. (برهان ). تیزی خشم . (آنندراج ) (انجمن آرا). شتابزدگی . خطای در قول و فعل که از خشم پدید شود. (آنندراج ): اما قضای حق برادرش اقچه که بهیچ وقت ازو بادره ٔ بدخدمتی صادر نشدست ، جان اوببخشیدم . (جهانگشای جوینی ). فرمود که هر بادره ای که تا بروز جلوس مبارک ما از کسی صادر شده باشد در مقابله ٔ آن عفو و اقالت مبذول داشتیم . (جهانگشای جوینی ). بی بادره ٔ حرکتی چگونه بر نقض آن اقدام روا میدارد. (جهانگشای جوینی ). || برگ گیاه خُوّاءة.(منتهی الارب ).
۞ برگ حوأه یعنی حنا. (اقرب الموارد). برگ حنا. (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). || آنچه اول می آید از گیاه .(منتهی الارب ) (قطر المحیط). جوانه . || اسیرک
۞ تازه و بهتر آن . (منتهی الارب ). وَرْس و تازه ترین آن . (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به ورس شود. || گوشت میان کتف و گردن ، یقال : احمرت بوادر الخیل . (اقرب الموارد). و منه الحدیث : فرجع بها ترجف بوادره ، و دو گوشت پاره است بالای رگ رغثای مردم و اسفل ثندوه . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). ج ، بوادر. || تیزی شمشیر. (منتهی الارب ) (قطرالحمیط) (آنندراج ). || کناره ٔ تیر از جانب پیکان ، یقال : اصابته بادرته السهم . (اقرب الموارد). || سخن بی اندیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بدیهه . (قطرالحمیط) (اقرب الموارد). سخن گفتن بی اندیشه . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (رشیدی ). حرف بی فکرو تأمل زدن . (جهانگیری ). || تندی و تیزی در کار. (ناظم الاطباء). تیزی در هر کار. (رشیدی ).