باد شمال . [ دِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادی که از شمال وزد. مَحْوة. شَمَل . مِسْع. (منتهی الارب ). اَوْر. (منتهی الارب ). جَرْبیا. اُم ّمَرْزَم . (منتهی الارب ) (دهار)
: بر طریق راست رو چون باد گردنده مباش
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا.
ناصرخسرو.
فخر ببسیاری ای عدو ز چه دارید
برگ درختید و ما چو باد شمالیم .
ناصرخسرو.
باد شمال عنان برگشاده ... درآمد. (کلیله و دمنه ).
خجسته نائب صدرالخلافه عون الدین
که از شمایلش آبستن است باد شمال .
خاقانی .
سرخ گلی غنچه مثالم هنوز
منتظر باد شمالم هنوز.
نظامی .
از خدمت امیرشهاب الدین حکیم محقق است که در هریو موازنه هفت هشت ماه بتواتر باد شمال میوزد بغایت لطیف و موافق مزاج خلایق است . (ازشرفنامه ٔ منیری ). رجوع به باد و بادفراه شود.