اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باده گرفتن

نویسه گردانی: BADH GRFTN
باده گرفتن . [ دَ / دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شراب خوردن . می خوردن . باده کشیدن . باده نوشیدن . می زدن . می گساردن . باده خوردن . باده گساردن . و رجوع به آنندراج ، و باده گساری و باده گساری کردن شود :
چو وقت باده بود باده گیر و باده گسار
چو وقت بوسه بود بوسه بخش و بوسه ستان .

فرخی .


دو جهان را کند از گردش یک ساغر مست
چشمت این باده ندانم ز کجا میگیرد.

مخلص کاشی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.