بادید
نویسه گردانی:
BADYD
بادید. (ص ) آشکارا و هویدا و ظاهراً و بطور وضوح . (ناظم الاطباء). بمعنی پدید یعنی ظاهر و نمایان . (شعوری ج 1 ورق 156): اما بعد از آن ازآل بوبکر و آل عثمان و آل عمر هرگز هیچ بادید نیامد. (کتاب النقض ص 477). کاروانهای تجار و ارباب بضاعت روی بکار آوردند و از آفت و مخافت راه ایمن یافتند و نعمت و خصبی تمام بادید آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بادید آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) پدید آمدن . ظاهر شدن . آشکار شدن . رجوع به بادید و شواهد آن شود.
بادید کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . نمودار کردن . ظاهر ساختن .
بادید آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) مشهود ساختن . ظاهر ساختن . نمودار کردن : منصور فرمود تا مهندسان خطها درکشیدند و کویها و بازارها و مسجد جامع بادید...