گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بار نویسه گردانی: BAR بار. (اِخ ) نام دهی است از ولایت طوس . (برهان ). ۞ نام شهری در نزدیکی طوس . (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه واژه معنی بار بستن بار بستن .[ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بار بربستن . بار را برای حمل بستن . ترتیب دادن بار برای بردن . پیوسته و استوار کردن بار بر مال . بار درست کر... بار جستن بار جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) رخصت یافتن . اجازت گرفتن برای دخول بنزد شاه یا امیری : بر درگهش نشسته بزرگان و مهتران ازبهر بار جستن و ب... بار خاطر بار خاطر. [ رِ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مخل صحبت ، واقف گوید : بار خاطر شدیم یاران راچو ثمر داد نخل یاری ما. (ازآنندراج ).و رجوع به مجموع... بار آمدن بار آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) تربیت شدن . پرورده شدن . پرورش یافتن . بزرگ شدن :این طفل بد بار آمده است . مگر پشت تاپو بار آمدی ؟ آرد و بار آرد و بار. [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) جنس آرد، خمیر، نان : آردوبار فلان نانوائی ؛ جنس نان ِ آن . بار و بند بار و بند. [ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مصالح هر چیز چون رشته برای تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. ملاطغرا در قسمیه گوید : بتسبیح... بار و بنه بار و بنه . [ رُ ب ُ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) احمال و اثقال . بار و بندیل : نه لشکر نه کوس و نه بار و بنه همه میسره خسته و میمنه ... بیر و بار ترافیک، شلوغی، هرج و مرج در خیابان بیر و بار بود. با این بیر و بار نمی توانم خودم را به وقت به خانه برسانم. کار و بار کارو بار. [ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اُشْغولة.(منتهی الارب ). کار و کرد. (آنندراج ). مشغولیت و معامله و شغل و کسب و پیشه . (ناظم الاطباء) : چو... بند و بار بند و بار. [ ب َ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حدود و قواعد و آداب زندگی . قیدهای اجتماعی و مانند آن . و آدم بی بند و بار کسی را گویند که در زن... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۵ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود