باران
نویسه گردانی:
BARʼN
باران . (اِخ ) دره باران . دزه باران .قصبه ای نزدیک مرو. (دِمزن ). قریه ای است در مرو آنراذره باران گویند. (مرآت البلدان ج 1 ص 155). از قریه های مرو است که دزه باران گویند. (معجم البلدان ). از قریه های مرو است که آنرا دره باران گویند. (سمعانی ).
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نرم باران . [ ن َ ] (اِ مرکب ) طَل ّ. رِهْمة. (یادداشت مؤلف ). باران نرم . بارانی با دانه های ریزه . رجوع به نرمه شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
وقتی که باران با نرمی آمدنش آواز می خواند
نیزه باران . (اِ مرکب) پرتاب و بارش فراوان و مکرر نیزه سوی هدف. وافر پرتاب مکرر نیزه از اطراف. بارانی از نیزه. Pitchpoling
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
باران کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) باران آوردن . باران باریدن و بمجاز بمعنی نزده رقصیدن آید : با سبکساران از آل مصطفی چیزی مگوی زآنکه این ...
باران کمان . [ ن ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرادف باران تیر. تیر بسیار. رجوع به باران تیر شود. در آنندراج این ترکیب بدینسان آمده : بم...
چشمه باران . [ چ َ م َ ] (ِا خ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع چولائی از بلوکات مشهد مقدس است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 231).
ستاره باران . [ س ِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) پرستاره . در بیت زیر مجازاً، پرگل : از شاخ شکوفه ریز گویی کرده ست فلک ستاره باران .خاقانی .