بار داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) حامله بودن . بچه در شکم داشتن
: یکی خوب چهره پرستنده دید
کجا نام او بود ماه آفرید
که ایرج بدو مهر بسیار داشت
قضا را کنیزک ازو بار داشت .
فردوسی .
ز سام نریمان همو بار داشت
ز بار گران تنْش آزار داشت .
فردوسی .
و مادر یحیی گفت من چنین میدانم که مریم بار دارد. (قصص الانبیاء ص
202). || میوه داشتن . ثمر داشتن
: شرف دارد درخت از میوه آری
که باشد تا ندارد هیچ باری ؟
ناصرخسرو.
|| بمجاز، درد و رنج داشتن .