اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باز

نویسه گردانی: BAZ
باز.(ع اِ) مبنیاً علی الکسر، همواره با خاز بصورت خازباز آید و خازباز مگسی است که در مرغزارها میباشد. (ازتاج العروس ). رجوع به خازباز شود. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
باز سفیدپر. [ زِ س َ / س ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ ضیاء). و رجوع به ...
باز سپیدپر. [ زِ س َ / س ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب . (آنندراج ). آفتاب . روز. (ناظم الاطباء) (دمزن ).
باز آوریدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) باز آوردن : چو بازآورید آن گرانمایه کین بر اسب زریری برافکند زین . فردوسی .بپیمان چنین رفت پیش گروه چو باز...
دوتیغه باز. [ دُ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) آنکه با دو تیغ بازی کند و این رسمی است سپاهیان هند را. (آنندراج ) : به سینه ٔ صف اعدا که خیل مورانن...
ریسمان باز. [ مام ْ ] (نف مرکب )رسن باز. دارباز. (آنندراج ). بندباز. آنکه به روی طناب بازی می کند و می رقصد. (ناظم الاطباء) : نغمه در محفل تم...
حلقوی باز. [ ح َ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رشته ٔ ابریشمی که در گردن بازبندند. (آنندراج ) : مانده از دام کهن تارم در این دشت فریب حلقه...
خونیک باز. (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 25 هزارگزی شمال باختری درمیان . (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
جنغولک باز. [ ج َ ل َ ] (نف مرکب ) کسی که با هیاهو و جار و جنجال مسخره آمیز مزاحم کار دیگران شود. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
جنقولک باز. [ ج َ ل َ ] (نف مرکب ) رجوع به جنغولک باز شود.
باز جا دادن . [ زِ دَ ] (مص مرکب ) بجای خود نهادن . در محل نخست گذاردن : امام اعظم سیب بستد و بشکافت و باز جا داد. (راحةالصدور).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.