بازی
نویسه گردانی:
BAZY
بازی . (اِخ ) حسین بن عمربن نصر بازی موصلی ، مکنی به ابو عبداﷲ، نسبت وی بجد اعلای او و از باز قریه ٔ نزدیک مرو است . وی از شهدة و پدرش عمر حدیث کرد و ببغداد رفت و آنگاه به حلب شد. وی بسال 552 هَ . ق . در موصل متولد شد و در همان شهر بسال 622 هَ . ق . در گذشت . (از تاج العروس ).
واژه های همانند
۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
توپ بازی . (حامص مرکب ) فوتبال . کَج ّ. کَجّه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازی کردن با توپ . بازی کردن با گوی . رجوع به توپ و دیگر ترکیبهای...
جنگ بازی . [ ج َ ] (حامص مرکب ) دلیری و دلاوری و باوقوفی درکار جنگ . || جنگ ساختگی . (ناظم الاطباء).
چلک بازی . [ چ َ ل ُ ] (حامص مرکب ) بازی کردن با چوبهای چلک . الک دولک بازی کردن . عمل چلک باز. چالیک بازی . عمل کودک چالیکی و رجوع به چا...
چوب بازی . (حامص مرکب ) عمل چوب باز. بازی با چوب . با چوب بازی کردن .
حریف بازی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) چگونگی و عمل حریف باز.
جفته بازی . [ ج ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بچه بازی . لواط. همجنس بازی مردان . (اشتنگاس ) : کار این کج مزاج دزدی بودجفته بازی و مهره دزدی بود. ...
چراغ بازی . [ چ َ / چ ِ ](حامص مرکب ) نوعی بازی در نور چراغ . قسمی بازی در روشنی چراغ که سایه هایی بر دیوار افکنند : گردون که طلسم داغ ساز...
چابک بازی . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) تازیانه زنی . (ناظم الاطباء).
جام بازی . (حامص مرکب ) کاسه گردانی . || حقه بازی ، تقلب . رجوع به جام باز شود.
تسمه بازی . [ ت َ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) دغلی و فریب و نوعی از قمار. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دغلی از قماربازی که مردم در آن بسیار ...