اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بازی دادن

نویسه گردانی: BAZY DʼDN
بازی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) فریفتن . گول زدن . کسی را مغبون کردن :
اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام
مباش غره که بازیت میدهد عیار.

سعدی .


داو بردم جان و تو دربند بازی دادنم
من به عمدا خود بمانم تا توام بازی دهی .

امیرخسرو (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.