با سگ به جوال رفتن . [ س َ ب ِ ج َرَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از هم خانه شدن با مردم بدخو و معارض شدن با هرزه گو باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (هفت قلزم ). هم خانه ٔ بدان شدن . با هرزه گویان معارض شدن . (رشیدی ). نوعی از تعذیب مجرمان که با سگ در یک جوال کرده می بندند. و کنایه ازهمخانه شدن با مردم بد. (غیاث اللغات )
: گفتم که در آن ریش دوم ، عقلم گفت
باسگ به جوال درنشاید رفتن .
خجندی (از فرهنگ ضیاء).
|| عذاب و رنج کشیدن . (رشیدی ).