باش کردن
نویسه گردانی:
BAŠ KRDN
باش کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) باقی ماندن . بسر بردن . زندگانی کردن : چنانکه ماهی جز در آب زندگانی و باش نتواند کردن . (فیه مافیه ص 1). و رجوع به باش شود.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
شه باش کردن . [ ش َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نثار کردن سکه یا نقل بر سر داماد و عروس . شاباش کردن . نثار کردن .
شاه باش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نثار کردن سکه یا نقل بر سر داماد و عروس . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شاباش کردن شود.