اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باطل

نویسه گردانی: BAṬL
باطل . (اِخ ) بنوابی الباطل . قبیله ای در یمن از طایفه ٔ عک . (از تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
یکه ٔ باطل . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ی ِ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح میرزایان ، دفتر خبر باطلی که برای داشتن بر کاغذی ...
خیال باطل . [ خ َ / خیا ل ِ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تصور احمقانه . (ناظم الاطباء). تصور باطل . پندار بیهوده . گمان گزافه . توهم نابجا.
باطل کردن . [ طِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ابطال . (ترجمان القرآن ). الغاء. (تاج المصادر بیهقی ). از میان بردن . مضمحل کردن . محو کردن . تباه کردن :...
باطل السحر. [ طِ لُس ْ س ِ ] (ع اِ مرکب ) دعا یا عملی تباه کننده ٔ اثر جادوئی . (یادداشت مؤلف ). عزائم و افسون که ابطال سحر بدان کنند. (آنندر...
باطل گفتن . [ طِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیهوده گفتن . ناحق گفتن . ژاژخایی . پراکنده گویی : بلی مرد آنکس است از روی تحقیق که چون خشم آیدش با...
مدح غیرواقعی میت
باطل گردیدن . [ طِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) باطل گشتن . باطل شدن . محو شدن . از میان رفتن . زُهوق . (ترجمان القرآن ) : اگر سوءالمزاج سرد باشد ا...
باطل گرداندن . [ طِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) باطل کردن : همگان بگریستند و زاری کردند تا مگر این عزم باطل گرداند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). || مح...
باطل گردانیدن . [ طِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) باطل گرداندن . باطل کردن . || محو کردن . نابود کردن : بعد از آن آنرا دیواری ساختند و چهار دروازه و ...
خون باطل شدن . [ طِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از بین رفتن خون کسی . هدر رفتن خون کسی . بدون قصاص ماندن کشته .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.