باطن
نویسه گردانی:
BAṬN
باطن . [ ] (اِخ ) شهری است در طرف شرقی عکا، در قسمت اشیر. (از قاموس کتاب مقدس ).
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
باطن . [ طِ ] (ع اِ) پنهان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). خلاف ظاهر. (تاج العروس ). نهان . (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج ، بَواطِن . (مهذب ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هیناپ (کردی: هه ناو)
ژیتاس (سنسکریت: چِتاس)
خوش باطن . [ خوَش ْ / خُش ْ طِ ] (ص مرکب ) نیکوسرشت . نیکونهاد. || در مقام طعن ، آنکه باطن بد دارد. خبیث . لئیم . بدسیرت . بدجنس .
باطن بین . [ طِ ] (نف مرکب ) مقابل ظاهربین . (آنندراج ). مقابل قشری . آنکه بظاهر اکتفا نکند. || باریک بین . (آنندراج ).
تیره باطن . [ رَ / رِ طِ ] (ص مرکب ) بدخواه و گمراه . (ناظم الاطباء). بدسرشت . تیره دل . خلاف روشن ضمیر : ابر رحمت فیض ها در دامن تر می بردتیره ...
خراب باطن . [ خ َ طِ ] (ص مرکب ) بدنهاد. (از ناظم الاطباء).
باطن بینی. درون نگری، ژرف نگری، عملی بر خلاف ظاهر بینی. رجوع شود به باطن و بینش.
اهل باطن . [ اَ ل ِ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب دل . (آنندراج ). مقابل اهل ظاهر و صورت . آنانکه بتأویل قرآن استناد کنند. اهل تأویل . ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.