اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باغبان

نویسه گردانی: BAḠBAN
باغبان . (اِخ ) ابوبکر محمدبن احمد باغبان صوفی . از شیوخ بود و حدیث بسیار روایت کرد. (از الانساب سمعانی ج 1 ورق 60).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
باغبان . [ غ ْ / غ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ۞ نگاهدارنده ٔ باغ باشد. (هفت قلزم ). در پهلوی باغبان ، آنکه حفاظت باغ و پرورش گلها و درختهای می...
باغبان . (اِخ ) غیاث الدین محمد باغبان از ملازمان دربار گورکانی بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 379 شود.
باغبان . (اِخ ) احمدبن محمدبن عمربن قاسم بن اسحاق باغبان اصفهانی ، مکنی به ابوالقاسم یا ابوالعباس . از صلحای اصفهان و در طلب حدیث بود. او...
باغبان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران که در 10 هزارگزی باختر مرکز بخش و 50 هزارگزی شمال راه کرج به قزوین در ...
باغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان و لیان بخش کرج شهرستان تهران ، که در 30هزارگزی شمال باختر مرکز بخش و یک هزارگزی راه ...
باغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات ناتل رستاق نور. (مازندران و استرآباد رابینو ص 149). دهی است از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل که ...
باغبان محله . [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برکار از توابع چهاردانگه ٔ هزارجریب . (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔوحید مازندران...
باغبان محله . [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) محله ای از محلات بابل که ملگونف از آن نام برده است . رجوع بمازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وح...
باغبان باشی . [ غ ْ / غ ِ ](اِ مرکب ) (از: باغبان فارسی +باشی ، سر ترکی ) سر باغبانان . رئیس باغبانان . || خطابی به ملایمت و تفقدآمیز مردی با...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.