اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باقی

نویسه گردانی: BAQY
باقی . (اِخ ) (...بلخی ) از شعرای پارسی زبان بلخ بوده است . از اوست :
چو او را تکیه بردیوار دیدم مردم از حسرت
که این فرسوده قالب خشت آن دیوار بایستی .

(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
باغی . (ع ص ) راغب . (تاج العروس ). از مصدر بُغی ̍ و بُغیَه . (اقرب الموارد). طالب . (تاج العروس ) (اقرب الموارد). ج ، بُغاة و بُغیان : و خرجوا ب...
باغی . (ص نسبی ) منسوب به باغ . متعلق بباغ . که در باغ باشد. غیر صحرائی : بلبل باغی بباغ دوش نوایی بزدخوبتر از باربد خوبتر از بامشاد. منو...
باغی . (ص نسبی ) (اِخ ) منسوب به باغ از دهات مرو. (از الانساب سمعانی ).
باغی . (اِخ ) اسماعیل باغی از روات و از مردم باغ است از دهات مرو، و از فضل بن موسی روایت دارد. (از معجم البلدان ).
باغی . (اِخ ) نام سرهنگی از عیاران و پیروان مقنع : امیر بخارا حسین بن معاذ بود و از مهتران پیروان مقنع مردی بود از مردم بخارا نام او حکیم ...
باغی . (اِخ ) دهی است از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر که در 36 هزارگزی باختر برازجان و 5 هزارگزی راه فرعی برازجان به ریگ ...
باغی . (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد که در 24 هزارگزی جنوب خاور اسفراین واقع است . ناحیه ای است کوهستانی ...
نی باغی . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه . در 26هزارگزی شمال شرقی ترک و 26هزارگزی راه میانه به خلخال . در منط...
در باغی . [ دَ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) چیزی که به باغبان دهند گاه ورود به باغ . پولی که برای اذن دخول در باغی میوه دار یا تفرجی دهند. پو...
گل باغی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری پاوه و هفت هزارگزی باختری قلعه جو...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.