باقی دار
نویسه گردانی:
BAQY DʼR
باقی دار. (نف مرکب ) نگهدارنده ٔ باقی . نگهدارنده ٔ مانده ٔچیزی . || که بر عهده ٔ او از حساب چیزی بود. که تسویه ٔ حساب نکرده باشد. که در آنچه بر عهده دارد مقداری بدهکار باشد. که از حاصل عملی مالی بر ذمه دارد. آنکه حساب خود را کاملاً تصفیه و بدهی خود راادا نکند. کسی که باقی داشته باشد و وام دار بود. (ناظم الاطباء). بدهکار پس از فاضل باقی کردن حسابها.
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
باقی دار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عمل باقی دار. کسری پیدا کردن . از حاصل عملی مالی بر ذمه ٔ کسی ماندن که از عهده ٔ ادای آن برنتواند آمد. (...