اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بالا

نویسه گردانی: BALA
بالا. (اِ) اسب جنیبت . (برهان قاطع) (اسدی ). اسب کوتل . (هفت قلزم ). پالا. پالاده . اسب یدک . (فرهنگ شعوری ). اسب کوتل . (غیاث اللغات ) (ولف ) :
ز شمشیر هندی به زرین نیام
ز بالای نامی به زرین ستام .

فردوسی .


چو بشنید بهرام بالای خواست
همان جوشن خسروآرای خواست .

فردوسی .


چو او را پیاده بدان رزمگاه
بدیدند گردان توران سپاه
که پردخت ماند همی جای اوی
ببردند پرمایه بالای اوی .

فردوسی .


بجنبید گودرز از جای خویش
بیاورد پوینده بالای خویش .

فردوسی .


همه لشکر کوس و بالا و پیل
پذیره فرستاد بر چند میل .

اسدی .


همه لشکر و پیل و بالای خویش
بشادی پذیره فرستاد پیش .

اسدی .


هزار اسب بالای پیشش درون
به برگستوان و زره گونه گون .

اسدی .


سیاه و خنگ در پیشش دوبالا
هم از شب هم ز بام گیتی آرا.

(ویس و رامین ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
چوزک بالا. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زنجان رود بخش حومه ٔ شهرستان زنجان . 130 تن سکنه دارد. از چاه آبیاری میشود. محصولش غلات و برنج ...
حرمک بالا. [ ح ُ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لادیز بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان ، در 16هزارگزی جنوب میرجاوه و 5هزارگزی جنوب راه ف...
خاکی بالا. (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 45 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 9 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ...
الادر بالا. [ اَ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دره . گرمسیر. و 40 تن ...
اشکور بالا. [ اِ ک َ وَ رِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش رودسر شهرستان لاهیجان است . چون بین بالا اشکور و اشکور پائین واقع شده ، اشکور وس...
بالا آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) صعود دادن . از پائین ببالا بردن . برآوردن .- بالا آوردن ساختمان ؛ ساختمانی را بمرحله ٔ پوشش درآوردن .- بالا ...
بالا پریدن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) جهیدن بسوی بالا. || پرواز کردن به ارتفاع بسیار. || برتری جستن . بلندی جستن . در تداول عامه ، به گزاف ...
بالا پسنده . [ پ َ س َ دَ ] (اِخ )دهی است از دهستان نشتا شهرستان تنکابن که در 20 هزاروپانصدگزی جنوب خاوری تنکابن و یک هزاروپانصدگزی جنوب ...
بالا فکندن . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف بالا افکندن . بالا انداختن . ببالا پرتاب کردن . و رجوع به بالا و نیز به افکندن شود.
بالا کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بالا کردن . ببالاآوردن . برآوردن ، چنانکه آب را از چاه . مقابل پایین فرستادن . از پستی به بلندی برآور...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۴۷ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.