بالان . (اِ) تله ٔ جانوران . (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ لغات شاهنامه ) (انجمن آرای ناصری ). تله ای که بدان جانوران گیرند.(ناظم الاطباء). صاحب انجمن آرا گوید: از اینجاست کسی که مجرب در امور باشد و به مصائب گرفتار شود او راگرگ بالان دیده گویند و این مشهور است و بقول رشیدی باران غلط است ، ولی از بیت نظامی باران فهمیده میشود چه گرگان در ایام زمستان و روز باران بجهت طعمه بیرون آیند و بر سر راهها و دیها کمین کنند و اگر چیزی بچنگ ایشان نیفتد ناچار یکی از هم جنسهای خود را به اجتماع ریخته بدرند و بخورند. نظامی گفته
: ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر
که گرگینه پوشد بجای حریر.
و دیگری گفته است :
دوش میرفتم بکوی یار بارانم گرفت
در میان عاشقان من گرگ باران دیده ام .
(انجمن آرای ناصری ص
72) (آنندراج ). و وجه تسمیه را اینطور ذکر کنند که گرگ تا وقتی باران ندیده است از آن بسیار می ترسد و حتی الامکان احتیاط میکند تا اینکه بر سبیل اتفاق مجبور به خوردن باران شود بعد از آن دیگر نمی ترسد، از این جهت مثل مذکور برای کسی استعمال می شود که مجرب و زیرک شده باشد. (فرهنگ نظام ).
-
گرگ بالان دیده ؛ گرگ تله دیده و عوام بغلط باران دیده گویند و ظاهراً بعضی بواسطه ٔ تغییر لهجه بالان را باران خوانده اند. (از فرهنگ رشیدی ).
|| مرادف بالانه . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). دهلیز. (صحاح الفرس ) (فرهنگ اسدی ) (برهان ) (فرهنگ شعوری ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام )
: چو خوان اندر آمد به بالان شاه
بدو کرد زروان حاجب نگاه .
فردوسی .
به قالینیوس اندرون خان من
یکی تود بد پیش بالان من .
فردوسی .
یکی را سد یأجوج است باره
یکی را روضه ٔ خلد است بالان .
عنصری .
اگر تورا گویند که در بالانی تاریک شو که ندانی در آن بالان چاه است یا سگ زهره ٔ تو آب شود از هول . (کیمیای سعادت ).
-
بالان اندرونی ؛ دهلیز. (یادداشت مؤلف ).
- بالان بیرونی ؛ سقیفه . (یادداشت مؤلف ). || فضای مابین دو در. (ناظم الاطباء).