بالش . [ ل ِ ] (اِ) شمش . زری باشد به مقداری معین . (برهان قاطع).پانصد مثقال طلا و نقره . (یادداشت مؤلف ). آن مقدار از زر که معادل هشت مثقال و دو دانگ باشد. (ناظم الاطباء)
: پانصد مثقال است زر یا نقره ، و قیمت بالش نقره در این حدود هفتاد وپنج دینار رکنی باشد که عیار آن چهار دانگ است . (جهانگشای جوینی ). و تمامی آن نقود را گداخته و بالش ساخته در آنجا بنهاد. (جامع التواریخ رشیدی ). خزائنی که هولاکو آورده بود خزانه داران بتدریج دزدیدند و بالشهای زر و سرخ و مرصعات ببازرگانی می فروختند. (تاریخ مبارک غازانی ص
182).
و آنکه را عقل هست و بالش نیست
روزی آن عقل بالشی دهدش .
عمادی شهریاری .
-
بالش زر ؛پول طلا. (ناظم الاطباء). هشت مثقال و دودانگ طلا باشد. در قدیم نزد پادشاهان اتراک مصطلح بوده . (برهان قاطع) (آنندراج ). بالش زر هشت مثقال و دو دانگ است . (یادداشت مؤلف )
: بالش زر بقولی پانصد مثقال و بقولی هشت درم و دودانگ است . (از لب التواریخ ).
چون بالش زر
۞ نیست بسازیم به خشتی .
(از فرهنگ ضیاء).
-
بالش نقره ؛ پول نقره . (ناظم الاطباء). هشت درم و دودانگ نقره باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). بالش سیم هشت درم و دودانگ . (حبیب السیر چ سنگی ج
2 ص
19). بالش زر معادل
2000 دینار و بالش سیم معادل
200 دینار بود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به اصطلاح مغل زری است به مقدار معین و بالشک به اضافه ٔ «کاف » به همان معنی است . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
و نیز رجوع به بالشت شود.
|| بندی را گویند که برصندوقها زنند خصوصاً جایی که قفل برآن گذارند. (برهان قاطع) (آنندراج ). بندی که بر صندوق زنند بخصوص آن بندی که قفل برآن گذارند. (ناظم الاطباء).