اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بالشت

نویسه گردانی: BALŠT
بالشت . [ ل ِ ] (اِ) بالش . بالشی را گویند که در زیر سر نهند. (برهان قاطع) (هفت قلزم ). تکیه که پرها در آن آکنده باشد. (آنندراج ). آنچه به وقت خواب زیر سر نهند. (غیاث اللغات ). بالش یا چیزی که از پر و یا پشم یا پنبه آکنده کرده زیر سر نهند. (ناظم الاطباء). وساده . متکا. بالین :
با سر بیدولتان دولت نگردد جفت اگر
از پرو بال هما سازم پر بالشت را.

سنائی .


در چشم محققان چه زیبا و چه زشت
سر منزل عاشقان چه دوزخ چه بهشت
پوشیدن بیدلان چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان چه بالشت و چه خشت .

شیخ عمادالدین (از شعوری ).


صد مرغ دل به منقار از بال خود کشد پر
جایی که آن پریرو بالشت پر بدارد.

ملاطغرا (از آنندراج ).


و رجوع به بالش شود. || تکیه . پشتی . مسند. بالش : تختی هم از زر سرخ بود... مصلی و بالشت پس پشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 550).
- بالشت پیل ؛ آنچه در اوائل حال برای آموختن پیل نوگرفتار از پنبه به مقدار تکیه ٔ کلان راست کنند و پیل نوگرفتار را به آن باولی دهند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بالشت . [ ل ِ ] (اِ) نوعی پول در تداول مردم چین . اسکناس . پول چاو. ابن بطوطه گوید: خرید و فروش مردم چین نه بدینار و نه درهم است بلکه آ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.