بام . (اِ) بم . تار بم را گویند و آن تار گنده باشد که در سازها بندند. (برهان قاطع). سیم تار بم را نامند. (فرهنگ جهانگیری ). سیم طنبور که صدای غیر زیر دارد و آن را بم گویند. (از فرهنگ شعوری ج
1 ص
177). رودستبر که بتازیش بم ّ
۞ گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). تار گنده ای که در ساز نهند. (ناظم الاطباء). || بم (آواز)، برابر زیر. (انجمن آرای ناصری ). مشبه بم . (آنندراج )
: چو مطربان سحر آه زیر و بام کنند
معاشران صبوحی هوای جام کنند.
خواجو.
به سوز ناله ٔ زارم ز عشاق
نوای زیر و بامی برنیامد.
خواجو.
-
گلبام ؛ آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و شلنگ زدن و معرکه بستن بیکبار بکشند. (برهان قاطع). گلبانگ . (برهان قاطع)
: ساغر گلفام خواه کز دهن کوس
نغمه ٔ گلبام وقت بام برآمد.
خاقانی .
-
نوای بام ؛ آهنگ بم ، مقابل زیر. صدای بلندی که از ساز یا گلوی آوازه خوان بیرون می آید. (فرهنگ نظام ).