بام
نویسه گردانی:
BAM
بام . (اِخ ) نام قلعه ای است در ماوراءالنهر. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نام محلی در حوالی سمرقند. در حبیب السیر آمده است : پادشاه آفاق از منزل زیبا به قرابولاق خرامید و بعد از یک دو روز از آنجا کوچ کرد و از آب همواری بگذشت ، بام مضرب خیام عساکر نصرت انجام گردید. (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 4 ص 231). حضرت پادشاهی روزی چند در بام بود، بمحاصره ٔ سمرقند پرداخت . (حبیب السیر ج 4 ص 234).
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
بام . (اِ) برسوی سقف که بر از آن سقف دیگر نباشد. طرف بیرونی سقف خانه . (غیاث اللغات ). طرف بیرونی سقف خانه ، و بعضی طرف درونی خانه را گ...
بام . (اِ) صبح . غداة. پگاه . مخفف بامداد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). صباح . صبیحه . مقابل شام . وقت صباح . (از ف...
بام . (اِ) قرض . وام . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). مبدل وام . (آنندراج ). قرض یعنی چیزی که به کسی به نیت پس گرفتن ده...
بام . (اِ) بم . تار بم را گویند و آن تار گنده باشد که در سازها بندند. (برهان قاطع). سیم تار بم را نامند. (فرهنگ جهانگیری ). سیم طنبور که صدا...
بام . (اِ صوت ، اِ) مخفف بامب . بامبه . بامچه . آوائی که از زدن کف دست گشاده بر سر کسی برآید. || ضربت و زخم با کف دست بر سر زدن . (یادداشت...
بام . (اِ) رنگ . فام . از باب جواز تبدیل با به فاء. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 177). رنگ . (ناظم الاطباء).- الوس بام ؛ ابلق . دورنگ : و گویند آن ف...
بام . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش صفی آباد شهرستان سبزوار است . موقعیت طبیعی آن کوهستانی و هوای آن سردسیر و در شمال بخش صف...
بام . (اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد که در90هزارگزی شمال باختری اسفراین و جنوب شوسه ٔ عمومی بجنورد به دشتان د...
بام . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان بام بخش صفی آباد شهرستان سبزوار که در 14 هزارگزی شمال خاوری صفی آباد بر سر راه ماشین رو میان آباد به صفی آباد...
بام دژ. [ دِ ] (اِخ ) نام یکی ازایستگاههای راه آهن تهران به اهواز است ، این ایستگاه در دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع و مس...