اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بای

نویسه گردانی: BAY
بای . (اِخ ) یکی از هفت قبیله ٔ سکنه ٔ رامیان . سکنه ٔ رامیان به هفت قبیله تقسیم می شوند:یزدری . رجبلی . صادقلی ، کاغذلی ، قوانلی ، بای ، و بیگلری . (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 114).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
بای خاتون . (اِخ ) از کنیزکان متوکل عباسی بود که فرزندی به نام عباس از او بدنیا آمد. (از تاریخ الخلفاء ص 186).
بای خاتون . (اِخ ) از محدثان بود و در حدود 775 هَ . ق . بدنیا آمد. پس از اکمال تحصیلات از طرف ابوالعباس بن العز و ناصرالدین بن داودبن حمزه وج...
بای ایندر. [ دُ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف ترکمن ایران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 103). و در حدود گرگان سکونت دارند. و رجوع به بایندر شود.
بای بابان . (اِخ ) نام محلتی بوده است در پایین مرو که آن را بابان نیز خوانده اند و منسوب به آن بابانی است . (از معجم البلدان ).
علی بای اول . [ ع َ ی ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی ترکی ،مکنّی به ابوالحسن . بای (امیر) تونس . وی در سال 1124 هَ . ق . در تونس متولد ش...
علی بای دوم . [ ع َ ی ِ دُ وُ ] (اِخ ) ابن حسین بن محمودبن محمدرشید، مکنّی به ابوالحسن . بای (امیر) تونس . وی در سال 1233 هَ .ق . در تونس متو...
کلاته ابراهیم بای . [ ک َ ت ِ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد. محلی جلگه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی...
بعی . [ ب َع ْی ْ ](ع مص ) بعو. رجوع به بعو شود. || بعی الغنم ؛ آوای گوسفند. (دزی ج 1 ص 100). رجوع به بعبع شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.