اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ببار آوردن

نویسه گردانی: BBAR ʼAWRDN
ببار آوردن . [ ب ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) به ثمر رساندن . ببار رساندن . درختی را بارور ساختن :
نگهبان بود شاه گنج ورا
ببار آورد شاخ رنج ورا.

فردوسی .


سیاوش بدو گفت کای بختیار
درخت بزرگی تو آری ببار.

فردوسی .


تأثیر عدل او کند این ملک را چنان
کز خار ظلم میوه ٔ عدل آورد ببار.

سوزنی .


|| به نتیجه رساندن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.