اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ببر

نویسه گردانی: BBR
ببر. [ ب َ ] (اِ) جبه ٔ جامه ای از پوست ببر که رستم هنگام جنگ پوشیدی و ببر بیان نیز گویند. (از فرهنگ رشیدی ). جامه ای بود از پوست درنده یا اکوان دیو که رستم هنگام جنگ می پوشید و آن را ببر بیان هم میگفتند.(فرهنگ نظام ). و رجوع به ببر بیان شود :
از ایران تبیره برآمد به ابر
که آمد خداوندکوپال و ببر.

فردوسی .


چو من ببرپوشم به روز نبرد
سر چرخ و ماه اندر آرم بگرد.

فردوسی .


چو شد روز رستم بپوشید گبر
نگهبان تن کرد بر گبر ببر.

فردوسی .


که آمد تهمتن بمانند ابر
نه بر سرْش خود و نه در تنْش ببر.

فردوسی .


ماهی گر ماه جام دارد و ساغر
شیری گر شیر ببر ۞ دارد و کشور.

فرخی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ببر. [ ب َ ] (اِ) ۞ درنده ای است قوی هیکل از امثال شیر. (آنندراج ). درنده ای است که دشمن شیر باشد. و نوعی از شیراست که پشم دار باشد. (از ...
ببر. [ ب َ ] (اِ) نانی باشد که در روغن بریان کرده بخورند. (از برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از فرهنگ شعوری ). نانی که در میان...
ببر. [ ب ِ ب َ ] (اِ) موش که بعربی فاره خوانند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
ببر. [ ب َ ب َ ](اِ) جانوری باشد صحرایی شبیه به گربه . لیکن دم ندارد و از پوست آن پوستین کنند و آن را وبر نیز گویند.(آنندراج ) (برهان قاطع)...
ببر. [ ب ِ ب َ ](ص مرکب ) آن درخت که بر دارد. درخت باردار. ببار.
ببر بیان . [ ب َ رِ ب َ ] (اِ مرکب ) ببر شاهی . ۞ (یادداشت مؤلف ). نام یک درنده ٔ افسانه ای که قسمی از ببر و وحشی تر و قوی تر از سایر درندگان ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.