بثع
نویسه گردانی:
BṮʽ
بثع. [ ب َ ث َ ](ع مص ) سرخ و سطبر گشتن هر دو لب از خون و این خاص است به لب . (منتهی الارب ). ظاهر شدن خون در لب . (از اقرب الموارد). || برگشته گردیدن لب از خنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بساء. [ ب َ ] (اِخ ) معرب فساست . (مرآت البلدان ج 1). و رجوع به بسا و فسا شود.
بساء. [ ب ُ سا ] (اِخ ) رجوع به بُس ّ شود.
بساء. [ ب َ ءْ ] (ع مص ) رجوع به بس ء شود.
بساء. [ ب َ س َ ءْ ] (ع مص ) رجوع به بس ء شود.
بصاء. [ ب ِ ](ع مص ) بصاء برغریم ، همه ٔ مال برستدن از وی . (منتهی الارب ) ۞ . || خایه کشیدن . (ناظم الاطباء). خصیه کشیدن . (منتهی الارب ).
چه بسا. چه بسیار.
مثالها: چه بسا نیرو که هدر شد. چه بسا گفتم و نشنید.
منبع: لغتنامۀ دهخدا. (رجوع شود به بسا).