گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بجا آمدن نویسه گردانی: BJA ʼAMDN بجا آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) برآورده شدن . برآمدن . || قرارگرفتن . آرام یافتن . بر جای قرار یافتن : بجاآمدند آن سپاه مهان شدند آفرین خوان به شاه جهان .فردوسی .و رجوع به جا و بجای آمدن شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود