اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بجای ماندن

نویسه گردانی: BJAY MANDN
بجای ماندن . [ ب ِدَ ] (مص مرکب ) بجا ماندن . باقی ماندن :
چو دستش ببرید گفتا دو پای
ببرند تا ماند ایدر بجای .

فردوسی .


به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که ماند بجای .

فردوسی .


|| باقی گذاردن . رها کردن : چگونگی آن و بدرگاه رسیدن را بجای ماندم که نخست فریضه بود راندن تاریخ مدت ملک امیر محمد. (تاریخ بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.