اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بچشم خوردن

نویسه گردانی: BCŠM ḴWRDN
بچشم خوردن . [ ب ِ چ َ / چ ِ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ). به چشم آمدن . مورد توجه قرار گرفتن . || دقت کردن در چیزی یا کسی :
افتادگیش بس که خوش افتاد شمارا
خوردید بچشم این دل صد پاره ٔ ما را.

وحید.


|| چشم زخم رسانیدن . (آنندراج ). و رجوع به چشم شود. || با چشم خوردن ، در تداول عامه نگاه بد و آکنده از شهوت به کسی کردن . با دیده ٔ شهوت بکسی نگریستن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.