اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بح

نویسه گردانی: BḤ
بح . [ ب َح ح ] (ع مص ) بحوح . بحح . بحوحه . بحاح ، بحاحت . (منتهی الارب ). گلوگرفته و گران آواز گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در صوت خشونت و غلظت پدید آمدن . (یادداشت مؤلف ). به گلوگرفتگی وخشونت و درشتی آواز دچار شدن . (از اقرب الموارد). بَحَح . بَحاح . بُحوح . بُحوحَه . بَحاحه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به هر یک از این کلمات شود
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بادیستن bādistan (پارتی).**** فانکو آدینات 09163657861
به‌لیمو گونه‌ای از گیاهان گلدار از خانواده شاه‌پسندیان، بومی آمریکای جنوبی[۲] بوده و به‌طور طبیعی رویش آن در آرژانتین، شیلی و پرو گزارش شده‌است و از آ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
به خویش. شخصا. به تنهایی. بی مرشد و راهنما. /////////////////////////// به کویِ عِشق مَنِه بی ‌دَلیلِ راه قَدَم که مَن به خویش ‌نِمودَم صَد اهتمام و ن...
در جای ، برای ، برابر با ... "در ازای" نیز گفته می شود.
زایمان راحت و آسان، (به انگلیسی‌:eutocia)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
به به یی . [ ب َ ب َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) (قیاس شود با بعبع، صوت گوسفند) به به کننده . در تداول کودکان ، گوسفند. (فرهنگ فارسی معین ).
به هر حال. [ بِ هََ ] (ق. مرکب) به هر روی. در هر حال. در هر صورت. علی أی حال . علی کل حال . به هر صورت. به هر ترتیب. ////////////////////////////////...
(= با همراهی) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: با همیس bâhamis (مانوی: hammis)، با همیس bâhamis (مانوی: hammis)، با ایجان bâïjân (گیلکی)، ب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۴۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.