اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بحر

نویسه گردانی: BḤR
بحر. [ ب ُ ح ُ ] (اِخ ) دهی ضبع صحابی است . (منتهی الارب ).وی در فتح مصر حضور داشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
بر و بحر. [ب َرْ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خشکی و دریا.
بنات بحر. [ ب َ ت ُ ب َ ](ع اِ مرکب ) رجوع به بنات المخر و بنات البحر شود.
بحر اصول . [ ب َ رِ اُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بحر نغمه . وزن نغمه که در عرف هند تال گویند چنانچه بحر شعر وزن شعر به اصطلاح عروضیان . (آن...
بحر روان . [ ب َ رِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دریای رونده . || عبارت از کشتی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
بحر معلق. {بَ رِ مُ عَ لَ ل ق) کنایه از آسمان و شاید به تلمیح دنیای غدار باژگونه کار آسمان کَشتی اَرباب هُنَر می‌شکند تَکیه آن به که بر این بَحرِ معلق...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بحر اخضر. {بَ اَ ضَ} (ا. مر.) {اقیانوس هند/دریای شرق (از نظر کاشفان چینی دریای غرب)} دریای سبز. (آنندراج). و سبز بودن دریا فرضی است یا از کثرت عمق سبز...
بحرالمحیط («بحر اقیانوس محیط » یا «اقیانوس ») ، همان اقیانوس احاطه کنندة یونانیان (اوکئانوس ). بعضی آن را بحراخضر (دریای سبز) نامیده اند. چنین تصور می...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.