اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بحق

نویسه گردانی: BḤQ
بحق . [ ب ِ ح َق ق ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: ب + حق ) براستی . بدرستی . بطور حقانیت . (ناظم الاطباء). بحقیقت . از روی عدالت . عادلانه . به عدل . و رجوع به کلمه ٔ حق شود. || ذیحق . دارنده ٔ حق . حقدار. محق . برحق . سزا. بسزا : پادشاهان چون ... نیکوآثار باشند طاعت باید داشت و گماشته ٔ بحق باید دانست . (تاریخ بیهقی ). چون عنایت المستنصر باﷲ که خلیفه ٔ بحق و امام مستقر است . (از نامه ٔ حسن صباح در جواب نامه ٔ ملکشاه ).
|| [ ب ِ ح َ ق ق ِ ] کلمه ٔ سوگند؛ بحرمت . (آنندراج ).
- بحق خدا ؛ سوگند به خدا. بحق النبی و آله ؛ یعنی به حقانیت پیغمبر و آل او (ص ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ناطق بحق . [ طِ ق ِ ب ِ ح َق ق ] (اِخ ) (الَ ...) لقب موسی بن محمد امین بن هارون الرشید است . حمداﷲ مستوفی آرد: «محمدبن امین نام مأمون و مو...
بحق پیوستن . [ ب ِ ح َق ق پ َ وَ ت َ ] (مص مرکب ) (از: ب + حق + پیوستن ) واصل شدن به حقیقت . || مردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درگذشتن ....
قائم بحق ا. [ ءِ م ُ ب ِ ح َ ق ْ قِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) لقب مروان حمار. رجوع به مروان حمار شود.
القائم بحق ا. [ اَ ءِ م ُ ب ِ ح َق ْ قِل ْ لاه ] (اِخ ) لقب مروان حمار. رجوع به قائم بحق اﷲ و مروان شود.
بهق . [ ب َ هََ ] (معرب ، اِ) ۞ علتی است و آن پیسی ظاهر پوست باشد غیر برص . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مأخوذاز بهک فارسی ، پیسی ظاه...
بهق . [ ب َ ] (ع مص ) بهق بهقاً (مجهولاً)؛ بهق زده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بهق الحجر. [ ب َ هََ قُل ْ ح َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است یا جوز گندم است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جوز جندم . (بحر الجواهر) (ابن البی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.