بخاری
نویسه گردانی:
BḴARY
بخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) محمدبن احمد حسینی نابلسی ملقب به صفی الدین اهل بخارا بود و به بیت المقدس رفت . کتاب القول الحبلی فی ترجمة ابن تیمیة الحنبلی از اوست . وی در 1200 هَ . ق . درگذشت . (از ریحانة الادب ج 1 ص 146). و رجوع به معجم المطبوعات شود.
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عمر بخاری . [ ع ُم َ رِ ب ُ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به عمر لیثی شود.
بخاری ساز. [ ب ُ ] (نف مرکب ) که بخاری سازد. سازنده ٔ بخاری . آنکه با حلبی یا آهن بخاری سازد.
پیر بخاری . [رِ ب ُ ] (اِخ ) پیرمردی دانشمند از مردم بخارا که ازجانب ترکمانان سلجوقی ، طغرل بیک و برادرانش ، پیامی آورده بود برای خواجه ٔ بزر...
پیش بخاری . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) ۞ تجیرمانندی که برابر بخاری نهند تا مانع گردد که چیزی در آتش افتد. یا شراره ها بر فرش و سطح اطاق جهد. و قسمی...
جامع بخاری . [ م ِ ع ِ ب ُ ] (اِخ ) مسجدی است در بخارا که در میدان سجستان پیش روی قصرالخان واقع است . مساحت آن صد گز و ارتفاع قبه ٔ آن چهل ...
جسم بخاری . [ ج ِ م ِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در بدن آدمی جسم لطیف بخارگونه ای است که آنرا روح حیوانی نامند. (از رسائل ملاصدرا ص 268...
بخاری سازی . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) ساختن بخاری . بخاری ساختن . عمل بخاری ساز. || (اِ مرکب ) جای ساختن بخاری .
امیر بخاری . [ اَ رِ ب ُ ] (اِخ ) از بزرگان مشایخ نقشبندیه بود. در معیت شیخ الهی از بخارا بروم آمد و مدتی در قصبه ٔ سماو اقامت کرد و سپس بحج...
حافظ بخاری . [ ف ِ ظِ ب ُ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن محمود (پدر خواجه محمد پارسا) شود.
حافظ بخاری . [ ف ِ ظِ ب ُ ] (اِخ ) او راست : شرح عقودالعقائد امام سدیدالدین محمدبن ابی بکر المعروف به امام زاده البخاری ، و این شرح در مجلدی ...