بخاک افتادن
نویسه گردانی:
BḴAK ʼFTADN
بخاک افتادن . [ ب ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) پیشانی به خاک مالیدن . به زمین افتادن . || تعظیم و تکریم کردن . اظهار عبودیت کردن . تسلیم شدن . سجده کردن . کرنش کردن .
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بخاک هلاک افتادن . [ ب ِ ک ِ هََ اُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کشته شدن . به قتل رسیدن . || واماندن . (یادداشت مؤلف ).