بخشایش کردن . [ ب َ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رحمت آوردن . بخشودن . بخشاییدن
: کسی که او کَنَد از کان تو به میتین
۞ سیم
مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم .
عسجدی .
هیچ دست آویز آن ساعت که ساعت دررسد
نیست الا آنکه بخشایش کندپروردگار.
سعدی (طیبات ).
تو ناکرده بر خلق بخشایشی
کجا بینی از دولت آسایشی .
؟ سعدی (بوستان ).