اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بدر

نویسه گردانی: BDR
بدر. [ ب َ ] (اِخ ) ۞ غزوه ٔ معروف رسول اکرم با کفار، و اصلاً نام چاهی است میان مکه و مدینه . در جنوب غربی مدینه ، در فاصله ٔ 28 فرسنگی آن و در پایین وادی الصفراء و گویند منسوب به بدربن یخلدبن نضربن کنانه است . در همین محل است که نخستین جنگ میان مسلمانان و مشرکان (در رمضان سال دوم هجری ) روی داد و به غزوه ٔ بدر یا بدرالکبری یا بدرالقتال یا بدرالاولی مشهور شد. ریاست مشرکان قریش در جنگ با ابوسفیان بود و او در این هنگام با کاروانی از شام بازمی گشت . جنگ به شکست مشرکان انجامید و قریب 70 تن از آنان بقتل رسیدند و 70 تن نیز به اسارت درآمدند. در غزوه ٔ احد که در سال سوم هجرت روی داد و به شکست مسلمانان خاتمه پذیرفت ابوسفیان باز وعده ٔ جنگ بسال دیگر کرد در همین محل بدر. سال بعد یعنی در سال چهارم هجرت مسلمانان و مشرکان آماده ٔ کارزار شدند اما جنگی واقع نشد و این حادثه بدرالصغری یا بدرالموعد یا غزوة السویق نامیده شد. و رجوع به معجم البلدان و امتاع الاسماع و عیون الاخبار و طبقات ابن سعد و تاریخ طبری چ مصر ج 2 ص 267 ببعد و عقدالفرید و سیرة ابن هشام و حبیب السیر شود : و لقد نصرکم اﷲ ببدر و انتم اذلة. (قرآن 123/3).
آنرا که همچو سنگ سر مرّه روز بدر
در حرب همچو موم شد از بیم ضربتش .

ناصرخسرو.


آنرا که مصطفی چو همه عاجز آمدند
در حرب روز بدر بدو داد رایتش .

ناصرخسرو.


ذوالفقار ایزد سوی که فرستاد به بدر
زن و فرزند کرا بود چو زهرا و شبیر.

ناصرخسرو.


از آن مشهور شیر نر که اندر بدر و در خیبر
هوا از چشم خون بارید در صمصام خندانش .

ناصرخسرو.


بدرستی که خدای شما را نصرت کرد در غزو بدر و شما در چشم دشمن سست و خواربودید از ناساختگی . (کشف الاسرار میبدی ج 2 ص 263).
صاحب بدر و حنین از تو گشاید فقاع
کان گهر چون سداب برکنی از بهر کین .

خاقانی .


دیده نه ای روز بدر کان شه دین بدروار
راند سپه در سپه سوی نشیب از عقاب .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
حاجب بدر. [ ج ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) یکی از حاجبان سطان مسعود بود. بیهقی آرد: «و حاجب بدر را با لشکری قوی ببادغیس فرستاد ». (رجوع به بدر حاجب ...
بدر جمالی . [ ب َ رِ ج َ ] (اِخ ) ابوالنجم بدربن عبداﷲ. امیرالجیوش و وزیر المستنصر باﷲ خلیفه ٔ فاطمی مصر و اصلا ارمنی بود در سال 466 هَ . ق . ب...
غزوه ٔ بدر. [ غ َزْ وَ ی ِ ب َ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ بدرالقتال یا بدرالکبری . رجوع به بدر شود.
بدر شروانی . [ ب َ رِ ش َرْ ] (اِخ ) ملک الشعرای شاهان شروان در قرن نهم هجری بود و بقول دولتشاه سمرقندی سالها در شروان و مضافات آن سرآمد ش...
بدر اهوازی . [ ب َ رِ اَ ] (اِخ ) از شاعران و نویسندگان بوده است ، عطار در گل و هرمز گوید:که من از بدر اهوازی هم امروزبدست آورده ام نثری دل ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ابوبکربن بدر. [ اَ بو ب َ رِ ن ِ ب َ ] (اِخ )از اطبای مأه ٔ هفتم هجریست و در بیطره نیز مهارت داشت . او از پیوستگان ملک الناصر محمدبن قلاون ...
حسام الدین بدر. [ ح ُ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) رجوع به چاشنی گیر حسام الدین در همین لغت نامه و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 261 شود.
بدرالملوک بامداد (۱۲۷۷–۱۳۶۶[۲]) روزنامه‌نگار، آموزگار، نویسنده و فعال اجتماعی ایرانی بود. او عضو انجمن کانون بانوان بود و بعدها از مؤسسان سازمان بانوا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.