گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بدل نویسه گردانی: BDL بدل . [ ب ُ دُ ] (اِ) جمعی است سر و پا برهنه که آن را در هند بودله گویند و زن فاحشه ٔ کوچه گرد را بودلی . (آنندراج ) : همه رفعت مآب لیک دنی همه فطرت مآب لیک بدل . فوقی [ در هجو ابنای زمان ] (از آنندراج ).ورجوع به ماده ٔ بعد شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی حرف بدل حرف بدل . [ ح َ ف ِ ب َ دَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) شمس قیس گوید: کافی است اعجمی که در وصل بدل همزه ٔ ملینه در لفظ آرند چنانکه بندگک و ب... بدل چینی بدل چینی . [ ب َ دَ ] (اِ مرکب )سفالینه که بر روی آن لعابی از شیشه کنند. کبود آن را فیروزه ای و زرد آن را ذرتی گویند. (یادداشت مؤلف ). نام... بدل کاری بدل کاری. پیشه بدلکار . انجام کارهای نمایشی خطرناک در فیلمها و نماهنگها به جای هنرپیشه اصلی. بدلکاری شامل کارهایی مانند پریدن از بلندی، هواپیما و ... حسرت بدل نگاه کنید به حسرت به دل. علی بدل علی بدل .[ ع َ ب َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نجف آباد، شهرستان بیجار. واقع در 9 هزارگزی شمال باختری شهر بیجار، و 6 هزارگزی شمال راه شوس... نسخه بدل نسخه بدل . [ ن ُ خ َ / خ ِ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) صورتی دیگر ازکلمه یا کلامی در نسخه ای دیگر از کتابی و از آن بدین صورت «خ . ل .» یا «ن ل » رمز کن... حروف بدل حروف بدل . [ح ُ ف ِ ب َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرفهائی که قابل تبدیل به حرف دیگر هستند، در هنگام ادغام و یا درغیر ادغام . قسم اول چه... حسرت بدل حسرت بدل . [ ح َ رَ ب ِ دِ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، آنکه دیری آرزوی چیزی داشته است : حسرت بدلم کچل خدیجه . حصارک بدل حصارک بدل . [ ح ِ رَ ک ِ ب َ ] (اِ مرکب ) آهنگی از موسیقی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به حصاری شود. بدل حیلوله این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود