اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بدیع

نویسه گردانی: BDYʽ
بدیع. [ ب َ ] (اِخ ) یکی از نامهای باری تعالی . (ناظم الاطباء). از اسماء باری تعالی است و معنی آن مبدع است زیرا که حضرت او بدیع است در نفس خود و برای او مثلی نیست . (از اقرب الموارد) ۞ . نوآفریننده ٔ آسمانها و زمینها. (مهذب الاسماء) :
بدیعی که شخص آفریند ز گل
روان و خرد بخشد و هوش و دل .

سعدی (بوستان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
بدیع. [ ب َ ] (ع ص ) نو بیرون آورنده . (ناظم الاطباء). نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوکننده . (مهذب الاسماء). چیز ...
بدیع (فن بیان). در لغت به معنی چیز تازه و نوظهور و نوآیین و در اصطلاح عبارت است از آرایش سخن فصیح و بلیغ، خواه نظم باشد و خواه نثر و مرادف آن را سخن آ...
بدیع بلخی . [ ب َ ع ِ ب َ ] (اِخ ) ابومحمد بدیعبن محمدبن محمود بلخی . از شاعران نیمه ٔ دوم قرن چهارم هجری و معاصر طاهربن فضل بن محمد چغانی (...
بدیع تونی . [ ب َ ع ِ ] (اِخ ) از نثرنویسان قرن دوازدهم هجری و در خدمت داراشکوه شغل دیوانی داشته است و بنا بنوشته ٔ بهار در سبک شناسی لطایف...
امیرمحمد بدیع. [ اَ می م ُ ح َم ْ م َ دِ ب َ ] (اِخ ) قاضی هروی ، پسر امجد قاضی . از علماء و سادات هرات بود. شعر می سروده و در تاریخ صاحب اطلاع ...
بدیع اسطرلابی . [ ب َ ع ِ اُ طُ ] (اِخ ) رجوع به هبةاﷲبن حسین بن یوسف اسطرلابی شود.
بدیع‌الزمان ابوالعز بن اسماعیل بن رزاز جَزَری (۱۱۳۶‌‌‌‌‌‌‌‌تا‌۱۲۰۶‌میلادی) همه‌چیزدان، مخترع، ریاضی‌دان، صنعت‌گر و مهندس مکانیک [۱][۲] [۳][۴][۵][۶][۷]...
بدیع اتابک جوینی . [ ب َ اَ ب َ ک ِ ج ُ وَ ] (اِخ ) منتجب الدین ... صاحب عتبةالکتبه است . رجوع به منتجب الدین شود.
منتجب الدین بدیع. [ م ُ ت َ ج َ بُدْ دی ن ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به علی جوینی بن احمد شود.
بدیع‌الزمان همدانی. احمد بن حسین همدانی شهرت‌یافته و لقب‌گرفته به بَدیعُ‌الزَّمان همدانی (۱۳ جمادی‌الثانی ۳۵۸، همدان- ۱۱ جمادی‌الثانی ۳۹۸، هرات) (نسب:...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.