بر. [ ب َرر ]
۞ (ع اِ) دشت . مقابل بحر. (منتهی الارب ). زمین خشک . (از اقرب الموارد). زمین خشک و بیابان . ج ، بُرور. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). خشکی
: نشان تو نایافته شهریارا
نه ماهیست در بحر و نه مرغ در بر.
فرخی .
از برکت این نور بر او خواند قران را
بنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش .
ناصرخسرو.
وز نور تا بظلمت و از اوج تا حضیض
وز باختر بخاور و از بحر تابه بر.
ناصرخسرو.