اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بر

نویسه گردانی: BR
بر. [ ب َرر ] ۞ (ع اِ) دشت . مقابل بحر. (منتهی الارب ). زمین خشک . (از اقرب الموارد). زمین خشک و بیابان . ج ، بُرور. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). خشکی :
نشان تو نایافته شهریارا
نه ماهیست در بحر و نه مرغ در بر.

فرخی .


از برکت این نور بر او خواند قران را
بنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش .

ناصرخسرو.


وز نور تا بظلمت و از اوج تا حضیض
وز باختر بخاور و از بحر تابه بر.

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
گالش بر. [ ل ِ ب َ ] (اِخ ) ۞ موضعی در مازندران قرب آمل . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 32).
کیسه بر. [س َ / س ِ ب ُ ] (نف مرکب ) دزدی که عیار است و زر از کیسه ٔ مردم دررباید. (آنندراج ). جیب بر. (ناظم الاطباء). دزدی که پول مردم را ر...
گردن بر. [ گ َ دَ ب ُ ] (اِمرکب ) آلتی است که نجاران بدان چوبها سوراخ کنند.
میان بر. [ یام ْ ب ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) برنده ٔ میان . || راه کوتاهتر. راهی در میان دو نقطه که نسبت به راه یا راههای دیگر کوتاهترین با...
میان بر. [ یام ْ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین ، واقع در 15هزارگزی شمال خاوری قزوین با 164 تن جمعیت . آب آ...
میان بر. [ یام ْ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن ، واقع در 15هزارگزی صومعه سرا. با 147 تن سکنه . آب آن از نهر و ا...
ناخن بر. [ خ ُ ب ُ ] (اِ مرکب ) کازود. مقراض کوچکی که بدان ناخن ها را گیرند. (ناظم الاطباء). مقراض . (شمس اللغات ). رجوع به ناخن برا شود.
گوشت بر. [ ب َ ] (ص مرکب ) پوشیده شده از گوشت . از گوشت نو. || پر از گوشت . تنومند. (استینگاس ).
گیاه بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) برنده ٔگیاه . || (اِ مرکب ) داس که بدان دروند. (السامی فی الاسامی ): مِحَشَّة؛ گیاه بر. داس گیاه . (مقدمة الادب ...
محنت بر. [ م ِ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) برنده و زایل کننده ٔ محنت . غم زدا. اندوه بر : بیا ساقی آن می که محنت بر است به چون من کسی ده که محنت ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.