برات
نویسه گردانی:
BRʼT
برات . [ ب َ / رْ را / ب ِ رْ را ] (از ع ، اِ) اعمال نیک و خیرات . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
برات . [ ب َ ] (از ع ، اِ) (از عربی براءة) نوشته ای که بدان دولت بر خزانه یا بر حکام حواله ٔ وجهی دهد. (فرهنگ فارسی معین ). نوشته ایکه دولت...
برات . [ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ ملحی که از ترکیب اسیدبوریک با یک باز حاصل شده باشد. (ناظم الاطباء). نمک اسیدبوریک . (از لاروس ).
برات . [ ب َ ] (اِخ ) (شب ...) لیله ٔ مبارکه نیمه ٔ شعبان . لیلةالصک . (یادداشت مؤلف ). روز چهاردهم ماه شعبان . (ناظم الاطباء). شب پانزدهم شعب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
برأت . [ ب َ ءَ ] (ع اِمص ) برائت . وارهیدگی و سلامت از گناه و عیب و جز آن . رهائی و خلاص و وارهیدگی . (ناظم الاطباء). || تخلص و رهایی از...
شب برات، یا چراغ برات، یا شب روشن، مراسمی است برای تکریم مردگان که امروزه از غروب سیزدهم تا پانزدهم ماه شعبان برگزار میشود. این مراسم در بعضی کشورهای...
روز برات . [ زِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز پانزدهم ماه شعبان . (ناظم الاطباء). روز جک . (از آنندراج ). و رجوع به جک و روز جک و برهان ...
صرف برات . [ ص َ ف ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهره ای که شخص بخاطر پرداخت وجه حواله ای که هنوز موعد آن نرسیده از دارنده ٔ آن اخذ می ک...
باش برات . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه که در 44 هزارگزی جنوب خاوری شاهین دژ و 4 هزارگزی شمال ...
برات گذاشتم=برات کشیدم؛ برات گذاشتن [گذاشته اند]=برات کشیدن [کشیده اند]=گذاشتم برات=کشیدم برات (خوراک یا چیزی مطلوب). شِبه جمله، طعنه آمیز مصطلح در گو...