اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

براه آمدن

نویسه گردانی: BRʼH ʼAMDN
براه آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + راه + آمدن ) سر براه شدن . ارشاد و هدایت شدن . راه یافتن :
به من بخش سودابه را زین گناه
پذیرد مگر پند و آید براه .

فردوسی .


به برسم شتابید و آمد براه
بجایی که بود اندر آن بارگاه .

فردوسی .


بدرگاه کاووس شاه آمدند
وزان سرکشیدن براه آمدند.

فردوسی .


چون ز حسرت رست وباز آمد براه
دید برده دزد رخت از کارگاه .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.